تا به اونجایی رسید که دختره برای کار پرستار یه پسر پولداری شده بود که افسردگی داشت و چشماش داشت کور میشد و نمیتونست راه بره . ولی حاضر نبود عمل کنه تا بینائی کاملش رو به دست بیاره . یه جورایی دلداریش میداد و وجودش برای پسره آرامشبخش بود و کم کم داشت راه میرفت .
داداشش که گم شده بود جایی رفته بود که برای توزیع مواد ازش سواستفاده میکردن . اونجا زن دلرحمی بود که میخواست پسره رو برگردونه پیش خواهرش که دوباره اون مرد سواستفاده گر یه جورایی انداخته بودش داخل ماشین . دست و پا و دهنش بسته بود و میخواست بازم برای توزیع مواد ازش استفاده کنه .
تا اینجا که دیدم اعصابم بهم ریخت . دیدم فایده نداره این سریالای ایرانی که اعصاب آدمو به هم میریزن ببینم .
فقط اون فیلمه که عصر روز عیدقربان از تلویزیون پخش کرد جالب بود .
دختربچه ای به اسم " ایمیلی" مادرش رو از دست داده بود و با هیچکی تو مدرسه صحبت نمیکرد . خانم معلمش سعی کرد باهاش دوست بشه ببردش بیرون تا روحیه ش عوض بشه . تو یکی از قرارهاشون بابای دختره هم اومده بود گفت نگفتی دوستت اینقدر بزرگه . خلاصه رفتن باهم گشت و گذار و حسابی به سه تائیشون خوش میگذشت و خانم معلمه جای خالی مادرش رو براش پرکرده بود تا اونجایی که مرده بهش پیشنهاد ازدواج دادد . بسیار مرد خوش تیپی هم بود همچنین خانم معلمه هم خوشگل بود . البته سوءتفاهمی پیش اومد که به راحتی حل شد . نیومدن بخاطر اون مسئله دوساعت رو مخ بیننده برن و ناراحتش کنن .
آخرش هم باهم ازدواج کردن و شدن یه خانواده ی شاد و خوب .
به این میگن یه فیلم دلچسب و خوب ...
ببخشید که نظرات ذگرو بستم . هرکی دوست داره تشریف بیاره اینستاگرام