بالأخره از من دست برداشت.

ساخت وبلاگ
گفته بودم دختری با مشخصات ظاهری سبزه تند به من علاقه مند شده و من هم بخاطر تجربه تلخ قبلی و هم بخاطر روحیاتم به هیچ عنوان نمیتونم بهش علاقمند بشم ؛ معلم بود و خودش دارای درآمد و اجازه ازدواج مجدد هم میداد این دیگه آخرش بود! شاید باخودش فکرمیکرد اونقدر قدرت جذب داره که زندگیش رو حفظ کنه . 

ولی من نمیتونستم به خودم اجازه این کار رو بدم . از نظر من ازدواج و نهاد خانواده مقدسه و فقط باید با یک نفر صورت بگیره . اصلا جور در نمیومد.  

بهرحال بعد از شنیدن خبر آشنایی من با دختری که گفتم، اعلام کرد که یک نفر اومده خواستگاریش و درحالی که دوتا ازدواج ناموفق داشته اما حاضره باهاش ازدواج کنه . اینجوری نبود ک تن ب هرکی بده ولی ظاهرا مشکل از پسره نبوده و پسره آپشن های دلخواهش رو داره

بهرحال این خبر باعث خوشحالیه ! چون هم بالاخره ازدواج میکنه و هم احساس میکردم بخاطر ایشون هست که مورد خوب وارد زندگیم نمیشه . هرچی باشه صراحتا به من میگفت که اگه تو ازدواج کنی من مریض میشم . هرجور و با هرزبونی بهش میگفتم که بابا من بخاطر تجربه تلخ قبلی و روحیاتم نمیتونم باشما ازدواج کنم بازم انگار ته دلش امید داشت که بشه . 

آخه چطور میشه که آدم وقتی دلش و قلبش با یکی نیست بتونه زندگی رو پیش ببره ! 

اصلا اینجور ادما خوب نیستن ؛ بابا وقتی طرف بهت علاقه نداره تو هم نداشته باش.  یا به قول معروف خواهان کسی باش که خواهان تو باشد ؛ اینگونه اگر نیست به دنباال خودت باش . این کنایه به کسی که میاد وبلاگ رو میخونه و فحش میده هم هست.  بابا وقتی از اینجا خوشت نمیاد نیا ضر بزنی . 

اما یه جایی من حرفی بهش زدم در مورد ظاهر که البته منظوری نداشتم ولی به خودش گرفته بود و بقول خودش از من پیش خدا شکایت کرده بود و از اونجا به بعد از من دل بریده بود.  

اونروز که اومده بود میگفت ده سال به پات نشستم . انگا من گفته بودمش بشین. حتما تو دلش از من بخاطر علاقه ی یه طرفه ش ناراحت بود و جوری با ناراحتی میگفت که انگار نقصیر منه . 

بور و سفید...
ما را در سایت بور و سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bourosefiedo بازدید : 196 تاريخ : يکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت: 17:05