داماد اجباری 2

ساخت وبلاگ
باز همون پسر که تو پست قبلی جریانش رو براتون نوشتم ! هفته پیشش برام تعریف کرد که یه دختری بهم معرفی کردن اما تو دل من نبود اما از بس تعریف این دختر رو میکردن ما رفتیم خواستگاریش . 

میگفت سریع همه چی جورشد و آزمایش خون انجام دادیم . همون روز عمه هام اومدن و انگار دختره رو نپسندیدن . اونروز سردرد داشته و بخاطر همین میره یه جایی که استراحت کنه. ظاهرا دوتا خونه دارن ک یکیش قدیمیه ... 

میگفت عصر بهم زنگ زدن که حالا اگه استراحت کردی و حالت بهتره بیا که باهات کار داریم .

ازم پرسیدن حالا نظرت چیه ! گفتم نظر منو بخایید نه من نمیخام . ظاهرا خودشونم یه بحث مفصل کرده بودن و دختر رو پسند نداشتن ! گفتن خب پس چه بهتر !

حالا آزمایش خون انجام شده و خانواده عروس منتظر  ...

میگفت جواب رد از طرف ما که شنیدن داداش عروس اومد بلوا به پا کرد ! اومده بود در مغازه و پاشو به زمین میکوبید که این اقا وبلاگ داماد کلمه ماست نمیزارم کسی ازما بگیره 

میگفت یه اوضاعی بود ! ولی خودشم اشتباه کرده بود اگرنمیخواست تا مرحله ازمایش نبایست پیش میرفت ! 

دیگه میگفت بابام گفت اگه پسره اومد یا زنگ زد بگو نمیخامش تا ماجرا فیصله پیدا کنه ... 

بعدش دیگه تمام شده بود ! 

بنده ی خدا خیلی پسر صاف و ساده ایه و احتمال اینکه یکی بهش قالب کنن زیاد هست . 

بهش گفتم تو از اول خیلی مواظب باش اگه به دل خودت نشسته پا پیش بزار ! 

مردم میگن خوبه و اینا رو ول کن . دل خودتو درنظر بگیر .

 

بور و سفید...
ما را در سایت بور و سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bourosefiedo بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:57