دیشب تا رفتم پیشش با اب و تاب جریانی رو واسم تعریف کرد که بد ندیدم اینجا بنویسم .
میگفت مادر و خواهرش دختری رو براش دیدن و پسندیدن ... میگفت خیلی خوشحال بودن که بالأخره دختری رو پیدا کردن که با مشخصات خانواده ی خودشون جور درمیاد ! میگفت هم ازنظر تحصیلات و همه چی با هم جور در میایم !
بالاخره بعد ماه صفر یه روز قرار میزارن و میرن خونه شون ! بهش گفتم چی شد ؟ اصلا خود دختر رو پسندیدی؟ گفت آره دختر خوبی بود و پسندیدم .
حتی پدر دختر هم از پسره خیلی خوشش اومده بود و مهرش به دلش نشسته بود . به خدا خیلی پسر خوبیه ...
ولی میگفت پدرش گفته هرچی خود دخترم بگه و به استخاره خیلی اعتقاد داره ! استخاره کرده و بد اومده .
حالا نگو خواهر دختر که از خودش بزرگتره اختلاف سنیش با شوهرش دوسال هست .
این بنظرش پنج سال اختلاف خیلی زیاد اومده !
گفتم باید یکی توجیهش کنه ! مردم با هم 20 سال اختلاف سنی دارن و با خوشی و خوشبختی دارن زندگی میکنن ! سن مرد باید بزرگتر باشه . مهم اینه که درحد هم باشن و همدیگه رو درک کنن.
تعجب میکنم دخترا مورد مثل دسته ی گل و خانواده ی به این خوبی رو به بهانه های واهی رد میکنن.
بعدش با یکی ازدواج میکنن که اذیتشون میکنه و بعد مدتی میبینی کارشون به جدایی میکشه.
بنده ی خدا دوستم یکم ناراحت بود . میگفت دیگه چی میخواد ؟ تحصیلاتمون که در یک سطح هست ! خداروشکر خونه و مغازه و ماشین هم که دارم و دستم به دهانم میرسه .
واقعا من یکی فکر نمیکردم کسی به این یکی دوستم جواب رد بده . ولی گفتم ناراجت نباش حتما مصلحت نبوده !
اگه خیلی میخوایش دوباره و دوباره برو ...
ان شاءالله که هرچی خیره پیش میاد.
بور و سفید...برچسب : نویسنده : bourosefiedo بازدید : 161