جواب رد دخترعموم !

ساخت وبلاگ
چندوقت پیش بود که خواهرم بهم پیام داد نظرم راجع به دخترعمو چیه ؟! 

قبلا درموردش نوشته بودم که بهش علاقمندم ولی انگار گاهی یه چیزهایی وجود داره که وقتی میبینمش اونجور که باید و شاید میل پیدا نمیکنم . البته خیلی وقتا که میبینمش اونیه که میخوام . بین دلم مونده بودم؛ بخاطر همین ترسم از علاقمند نشدن بود که اقدام جدی نمیکردم و گذاشته بودم ببینم خیرومصلحت خدا چیه ! 

خواهرم که بهم گفت به فکر افتادم گفتم خیلی وقته که مهر و علاقه ش رو تو دلم احساس میکنم اما میترسم و چون غریب نیست نمیشه که صحبت کرد و بعد پشیمون شد! 

گفت اشکالی نداره چند جلسه صحبت کنید . قبلا هم گفته بودم من کلا باجنس مخالف راحت نیستم و صحبت نمیکنم بخاطرهمین نه با دخترعموم نه با دختردایی هیچ صحبت و سرصحبتی بازنمیکنم وتاحالا صحبتی نداشتیم .

کلا من آدم زیاد اجتماعی و پرجنب و جوش نیستم .

خلاصه ... همون روز که بهم گفت با پدرومادرم صحبت کردم . استخاره گرفتم که بدنیامد و قرارشد باهاش صحبت کنه .

اینم بگم که من جرأت نمیکردم پاجلو بزارم و احساس میکردم خیلی بهتر از منند و میتونن خوشبختش کنن  ولی چون هرخواستگاری براش میومد بهش جواب رد میداد تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم ببینم حرف و نظرش چیه ؟ 

خواهرم عروس خانواده ی عموم هست و باهاشون رابطه نزدیکتری داره ! البته عموی اصلی من نیستش ولی پدر بابا و عموم یکی بوده . پدربزرگم دوتا زن داشته  

بهرحال باهاش مطرح کرد و جواب منفی داد . گفتم پس یه باردیگه هم بگو بازم گفتش نه ! 

خیلیم غیرطبیعی نبود چون خیلیا رو رد کرده ! منم به حساب خیریت گذاشتم . 

بهرحال که هنوز علاقه هست هرچند با جواب منفیش کمی سردشده ولی من تو دلم حس میکنم ازمن بدش نمیاد . 

بنظرم اگه قسمت باشه یه باردیگه برای بار سوم و اتمام حجت میشه مطرح کرد ولی این روزا نه ... 

ببینم خواست خدا چیه و خدا چی میخواد . یه چیزی که هست ، نمیخام زودی ازش دست بردارم که فردا فکرکنه بهش علاقه نداشتم . میخوام جوری باشه که اگه قسمت همیم و باهم خوشبخت میشیم به هم برسیم . نمیخوام فردا من با دختردیگه ازدواج کنم و اونم منو با اون دختر ببینه . (حس خوبی نیست) میخوام جوری باشه که بعدا هیچ کدوممون پشیمون نشیم...

بععلله . من که انقدرمشکل پسندم یکی از اشنایان خودمون رو تاحدزیادی پسندیدم که اونم جواب رد داده !

البته من قبلا اشتباه زیاد داشتم . من خودم رو همیشه دست کم گرفتم و جرأت نکردم من کم حرف و آروم وارد خانواده ای بشم که داداش یعنی پسرعموم و اقوامشون خیلی شلوغ هستن ؛ همچنین رفت و آمد و ارتباط زیادی هم نداشتیم . 

من بخاطر اینکه خودم رو دست کم گرفتم با یکی عقد کردم که زیادپسندم نبود و این باعث این باشه که جواب رد میده . 

بهرحال هرچی خیره ...

مشکلات و افسردگی قبلم کم نبوده و هنوز هم مشکلاتم بطور کامل حل نشده ولی نسبت به قبل خیلی بهترشدم .


برچسب‌ها: دختر عمویم
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۶/۰۶/۲۱ساعت 22:57&nbsp توسط بور و سفید 
بور و سفید...
ما را در سایت بور و سفید دنبال می کنید

برچسب : جواب,دخترعموم, نویسنده : bourosefiedo بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:54