با دوستم بیرون بودم، هنگام اذان مغرب، گفتم اگه یه جایی بریم نمازبخونیم خیلی خوب میشه، هم خیالمون راحت میشه ، هم اروم میشیم . تکلیفمون رو هم انجام دادیم
گفت من میخوام خرید کنم ، وقتی نمازت تمام شد تماس بگیر، گفت من کت پوشیدم و حوصله وضوگرفتن ندارم وگرنه میومدم !
گفتم من وضو دارم ، وقتی از خونه بیزون میام بجای شستن دست و صورت ، وضو میگیرم ...
خلاصه تا در مسجد همراهیم کرد ، گفت حالا ک تا اینجا اومدم میام نماز میخونم.
رفت وضو گرفت .
من داشتم نمازمو بصورت فرادی میخوندم ، دیدمش اومد نماز رو به جماعت میخونه .
تو دلم گفتم تو که حوصله نداشتی بیای مسجد، حالا ک اومدی فرادی بخون زود تموم شه بریم دیگه! واسه چی توصف نمازجماعت ایستادی!
نماز تمام شد دیدم ، صف جلوئه ! میکروفون برداشته داره قرآن میخونه بور و سفید...
برچسب : نویسنده : bourosefiedo بازدید : 172