حس خوبی نداشتم + خواب دیشب

ساخت وبلاگ

تو پست قبلی مطلبی در مورد کراش نوشتم ک حس خوبی از گذاشتنش تو پیجم نداشتم ، بهمین خاطر برداشتم . 

البته حرفم رو زدم . شاید حس کردم یه اشنا بیاد بخونه و جالب نباشه! 

نمیدونم ، حس خوبی نبود .

راستی دیشب خواب دیدم ، رفتم خونه کسی که یک سال پیش خواستگارش بودم و خیلی و از همه نظر به هم شبیه بودیم . 

کلیدم اونجا جامونده بود ، رفتم بردارم . 

برش داشتم اما دیدم به کلید دیگه است 

کلید اصلیه رو برنداشتم 

دوباره همینطور تکرار شد و من هی میرفتم خونه شون کلیدم رو بردارم.

خودم شرمنده میشدم . 

هنوزم دلم نسبت بهش یقین پیدانکرده که حالا بگم بازم برم خواستگاریش!

هنوز اون حس های منفی وجود داره ، چندباری خوابش رو دیدم و یه حسی مثل قدیمی بودن بهم دست داد. 

هربار خوابش رو دیدم مثلا تو یه خونه قدیمی ، پدرشم بود و من وقتی میدیدمش حس خوبی نسبت بهش پیدا نمیکردم .

درسته کاملا مورد تایید هستن و از همه نظر مناسب .

ولی اون تشابهات عجیب و غریب هم نتونست دل من رو کاملا قانع کنه ازدواج کنیم . 

امروز درباره ش با یکی از بچه ها صحبت میکردیم ، میگفت حیف بود نباید رد میکردی!

گفتم ولی دلم قبول نکرد . 

شرایط  هم بخاطر مخالفت پدرش جور نشد که من باز بیشتر ببینمش و کاملا به حرف دلم برسم . 

درصورتی که اگرجایی دیگه بود هرچندبار که خواستیم به بهانه های مختلف باهم صحبت کنیم. 

اما من بخاطر این شرایط مجبورشدم استخاره بگیرم که بد اومد و تصمیم گرفتم‌منصرف بشم.

میدونم از خیلی جهات مناسب بود. ولی جور نشد...


برچسب‌ها: خواب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴۰۱/۰۱/۲۳ساعت 23:48&nbsp توسط بور و سفید  | 

بور و سفید...
ما را در سایت بور و سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bourosefiedo بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:01