بعد از آشنایی با آقایی متوجه شدم خواهرش معلم کلاس اول دبستانم بوده ! خوشحال شدم و گفتم خیلی بهش سلام برسونید ، اول دبستان پایه است اگه قوی بشه دیگه تو خوندن و نوشتن مشکل زیادی نداری !من حساس بودم اصلا از اول دوست نداشتم برم مدرسه و وابسته ب خونه بودم .اگه اون خانم معلم من نبودن مشخص نبود بتونم دوام بیارم یا نه ، با این اخلاق تندی ک بعضی آقایان دارند .معلم کلاس دوم مرد بود ، آنقدر اذیت میکرد و کتک میزد.اون خانم خیلی خوب و مهربون بود و هرروز لوحه و وسایل کمک آموزشی سرکلاس می آورد و خیلی خاطره ها از کلاس اول تو ذهنم مونده.خیلی دلم میخاد ببینمش، اونشب هم خوابش رو دیدم که رفتم پیشش .اینجا نیستن و زود برمیگردن شهری ک مهاجرت کردن .یکم کم روئم روم نمیشه ، نمیدونم وقتی ببینمش چی بگم و چطور برخورد کنم ، شاید اشک شوق بریزم .یه وقت که روحیه م خوبه گل و شیرینی بگیرم با برادرش برم دیدنش .اسامی بچه های کلاس اول دبستان اون سال رو رو یه زمانی رو یه تکه کاغذ تایپ کردم ، پیداکنم بهش بدم .اونروز داداشش بهم گفت یه شعری هست تو نت سرچ کن بخونیم ، منم خوندم گفت خیلی خوب خوندی ، گفتم این همه ش بخاطر زحمات خواهرشماست که زحمت کشیدن خوندن و نوشتن رو به ما یاد دادن!گفت این قضیه رو برای خواهرم تعریف کردم خندید.چون گفتید بنویس ، این موضوعی ک فعلا بهش فکرمیکنم رو نوشتم. + نوشته شده در شنبه ۱۴۰۲/۰۹/۱۱ساعت 21:25  توسط بور و سفید | بخوانید, ...ادامه مطلب